پراتون 2 عاشقانه

tina mosaoy tina mosaoy tina mosaoy · 1404/1/21 22:52 · خواندن 1 دقیقه

 

الکس :الان 7 روز میکزره که به هوش نیومدی دلم واست تنگ شده 

روی تخت بیمارستان پیش من خوابید و منو توی بغلش فشار داد

گفت خیلی نامردی گفتی منو تنها نمیزاری قطره های اشکش روی صورت من ریخت 

من چشمانم را بازکردم الکس گفت بیدار بیدار شدی بعد لب هایم را بوسید خندیدمو گفتم دیونه 

اونم خنیدید گفت دوست دارم صورتم سرخ شد بلخره بهم حرف دلشو زد. 

 بغلش کردم گفت میخوای تو بغلم بریم صاحل بچه کونه گفتم تو بغل خودت باشه پاین منو نیال 

خندید و بچه کونه به من گفت باسه بریم رفتیم صاحل،منو بوس می‌کرد و همش بهم میگفت 

جوجوم نمیدونم خیلی وابستم شده بود

پارت 3 براتون میزارم